خانوم سید

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۳۶

قهرمان

قهرمان تویی بزرگمرد کوچک
قهرمان تویی دلبند شیرین زبان
قهرمان تویی با آن چشمان معصوم و بارانیت...


خانوم سید
۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۳۲

آغوش خدا

وقتی از همه دنیا خسته میشی ، وقتی کار بی وقفه خونه همه انرژیتو می گیره ، وقی لجبازی های بچت خستت میکنه ، وقتی با کسی قهری ، با کسی دعوا کردی ، کسی دلتو شکسته ، یا حتی وقتی از دست خودت دلگیری....

باید بگردی دنبال آغوش خدا ، باید به آغوش خدا پاه ببری.


آغوش خدا امن ترین جای دنیاست.

امروز برای من آغوش خدا آغوش همسرمه.

هدیه ای که خود خدا بهم داده که وقتی دنیا و اهل دنیا خستم کرد، با این آغوش به خودش پناه ببرم.

نمیدونم چندروز ف چندماه و یا چندسال دیگه این هدیه خدا مال منه ، پس تا وقتی هست و دارمش ، تا وقتی هستم ، با این آغوش آرامش می گیرم.

آرامش می گیرم و ذخیره می کنم واسه روزهای پرتلاطم ، واسه روزهای سخت امتحان ، امتحان الهی.


خانوم سید
۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۰۹

مادر

روزها میان و میرن و ما آدمها همچنان هستیم.
اما هرروزمون با روز قبل فرق داره ، هرروز یه اتفاق جدید ، یه کار متفاوت ، یه وظیفه جدید.
من همون آدم بیست سال پیشم ....
همونیکه هرروز صبح روپوش پوشیده و کیف به دست ، لقمه نون و پنیر گردوی مامانو دستش می گرفت و جلوی در حیاط خونه منتظر سرویس می موند.
همونیکه چندسال بعد که احساس بزرگی کرد ، راه نیم ساعته خونه تا مدرسه رو پیاده می رفت تا ثابت کنه بزرگ شده و از خواهر کوچیکه تازه وارد خانواده سر تره.
همونیکه چندسال بعدش کوچیک و بزرگی و سرویس مدرسه و لقمه های نون و پنیر و روپوش رنگی یادش رفت و تمام فکر و ذکرش شده بود درس و کنکور و تست.
و سال های بعد و سال های بعد و سال های بعد و ......
اما الان ، الان اون آدم سالهای قبل ، شده یک مادر و مسئولیت بزرگی که به گردنشه ، مسئولیت تربیت یک انسان.
خانوم سید